خلاصه ای از فصل اول تاک شد | قسمت 1

نواوری و خلاقیت

در فصل اول تله پادکست تاک شد ، از نوآوری صحبت کردیم. اگر هنوز موفق به گوش دادن این فصل نشدید، پیشنهاد میکنیم در اولین فرصت و از طریق هریک از پادگیرهای موردنظرتان اقدام کنید. اما در این مطلب قصد داریم تا مروری خلاصه بر مباحثی که در این فصل اول از آن یاد شد، داشته باشیم.

چرا به مبحث نوآوری پرداختیم؟

نوآوری جزو مباحثی است که ما خیلی درک عمیقی از آن نداریم اما در عین حال جز مفاهیمی است که در روزمره درباره آن میشنویم. برای دانستن بهتر نوآوری بهتر است که اول به موضوع تکنولوژی بپردازیم.

اول از همه با این پرسش شروع می کنیم.

تکنولوژی چیست؟

به بیان ساده؛ هر تصرفی (چه مثبت و یا چه منفی) در مواد موجود در طبیعت (چه مستقیم و یا غیر مستقیم) که منجر به تغییری به وسیله انسان ها شود تکنولوژی محسوب می شود.

بطری آب یک تکنولوژی است!

چه در مرحله تصفیه آب، چه در مرحله ساخت بطری. در هر مرحله؛ تصرفی در طبیعت انجام شده که منجر به تغییر آن ماده از شکل طبیعی آن در طبیعت شده است.

البته تعریف مرز تکنولوژی بین دنیای انسان و حیوان هم وجود دارد، به عنوان مثال شامپانزه ها برای اینکه بتوانند موریانه شکار کنند چوب هایی را جمع آوری میکنند و به آن شکلی میدهند تا بتوانند با بردن آن در لانه موریانه ها و بیرون کشیدن آن ها تغذیه کنند.

  • ساخت لانه توسط پرنده ها
  • ساخت سد توسط سگ های آبی

ابعاد تکنولوژی

  1. بعد محصول به عنوان ابجکت اصلی یا همون کالا
  2. به عنوان آگاهی یا دانش تکنولوژی
  3. به عنوان اکتیویتی یا پروسه
  4. بعد اجتماعی و درخواست ها و تمنای اجتماعی

تکنولوژی موضوعی نیست که بتوان آن را بدون در نظر گرفتن این ابعاد پیاده کرد.

برای مثال ممکن است یک تکنولوژی در یک کشوری کاملا موفق عمل کند اما همان مدل در کشوری دیگر کاملا شکست بخورد.

اگر بخواهیم به زبان ساده تر این مثال را توضیح دهیم باید آن را بدل کنیم!

درخت

یک درخت را تصور کنید که بخش های مختلفی از جمله ریشه، تنه، شاخه، برگ و میوه دارد.

ریشه های درخت را همان علم و دانش و وقت در نظر بگیرید که با گذشت سالیان بوجود آمده است.

تنه و شاخه هارا آزمون خطا ها و تلاش ها بدانید

و در اخر موفقیت را میوه یک درخت

ما نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن علم و دانش و وقت گذاشته شده و آزمون خطاهای متعدد، میوه رسیده یک درخت را که در مثالمان همان محصول موفق بازار هست آنی و یکدفعه بدست آوریم و تصور کنیم که موفق خواهد شد. مثلا صرفا با واردات دستگاه های پیشرفته کشاورزی، این صنعت موفق نخواهد شد بلکه ابعاد دیگری از جمله جنبه های اجتماعی و فرهنگی و دیگر ابعاد در سیر موفقیت آن تاثیر گذارند.

و اما بحث اصلی نوآوری

با تعریف نوآوری از نگاه آقای کلایتن کریستنسن (محقق، نویسنده، استاد دانشگاه هاروارد و مشاور کسب و کار) شروع می کنیم:

نوآوری در فرآیند تولید و کسب و کار؛ هرگونه تغییر (در جهت مثبت از نظر کیفیت) در نهادها اعم از نیروی انسانی، سرمایه (مادی و غیر مادی) یا فرایندها که منجر به خلق ارزش جدید برای کاربران شود.

به نظر میرسد تعریف نوآوری تا حدودی به تعریف خلاقیت نزدیک است. اما نوآوری عموما در بازار و اجرایی‌شدن منجر میشود در صورتی که خلاقیت ممکن است هیچ کاربرد بیرونی پیدا نکند و صرفا در مرحله ایده پردازی گنجانده شود.

 برای مثال ممکن است من برای راحت تر صحبت کردن و کنترل کردن میکروفن یک اهرم شخصی کاملا خلاقانه طراحی کنم و افراد نزدیک به من هم به طرف این ایده جذب شوند و تحسین کنند اما اگر همین محصول را به بازار عرضه کنم ممکن است آن را پس بزند و محصول من شکست بخورد اگر چه یک کار خلاقانه بوده است اما نوآوی و خلق ارزش جدیدی شکل نگرفته است.

درک افسانه های نوآوری چه اهمیتی دارد؟

برای ادامه فهم عمیق تر از نوآوری بهتر است به افسانه های موجود در دنیای نوآوری بپردازیم:

بحث باور های غلط در دنیای نوآوری بحث پر رنگ و مهمی است که با دانستن و فهم این اشتباهات ما را به سمت درک درست از آن سوق میدهد.

بعضی از این افسانه ها به قدری در ذهن افراد نهادینه شده است که بعد از فهمیدن اصل ماجرا تعجب می کنند! مثل لحظه ای که برای اولین بار فهمیدیم رستم در داستان شاهنامه یک افسانه است یا لحظه ای را تصور کنید که گالیله گفت زمین صاف نیست!

البته پذیرفتن این افسانه ها مختص به قشر خاصی از افراد نیست بلکه در سه لایه خرد، میانی و کلان قابل تفکیک و بررسی است.

برای لایه خرد میتوانیم افراد نوآور و عده ای که دست به آچار هستند یا حتی استارت آپ ها را مثال زد.

 در لایه میانی سرمایه گذاران، کار آفرینان کلان و مدیران جای دارند.

 در لایه کلان، حکم ران ها و حاکمیت مطرح است.

اولین افسانه نوآوری

افسانه های نوآوری

بیایید اولین افسانه نوآوری را در قالب یک موضوع ملموس از منظر نوآوری بررسی کنیم:

به نظر شما فقط کم آبی باعث خشکی زاینده رود شد؟

وقتی افق نگاه ما محدود است و فهم ما از نوآوری خلق صرف یک محصول (سد) است و توجهی به جنبه های مختلف آن مثل جنبه اجتماعی، زیست محیطی، فرهنگی، معدنی و ابعاد دیگر نمی کنیم، میشود اتفاقی که امروز شاهد آن هستیم.

در کل سد سازی مخل مکانیزم واقعی طبیعت است و ما با بی اعتنایی به این موضوع، یکسری اثر جانبی و فرعی را خلق می کنیم که گاهی اقات این اثرات جانبی که از بی توجهی (به عنوان مثال به جنبه اجتماعی ) نشات گرفته است منجر به ایجاد موضوعی بزرگ تر و عموما عمیق تر از اثر و موضوع اصلی می شود.

پس اگر تکنولوژی را محدود به محصول و دانش آن محصول بدانیم و ابعاد و وجه های دیگر آن را نادیده بگیریم ما دچار یک باور غلط و افسانه شده ایم!

یا برای مثال در لایه استارتاپ ها:

به نظر شما چند درصد از استارت آپ های دنیا شکست خورده اند؟

چند درصد از آن ها دستاورد افراد باهوش بوده است؟

جالب است بدانید که بالای 90 درصد از  استارت آپ های دنیا شکست خورده اند و از این درصد حدود 80 درصد آن، دستاورد افراد باهوش بوده است!

تصور این است که اگر ایده هایی شکست خورده است پس یعنی پشت آن افراد باهوش و

 آنچنان قوی وجود نداشته اما طبق آمار اینطور نیست! فکر می کنید دلیل آن چیست؟

مسئله اصلی در بحث توسعه نوآوری این است که افراد خیلی باهوش حرف افراد متخصص در این حوزه را نمی پذیرند و به اصطلاح در دام تخصص یا دام نبوغ خود می افتند!

پس در افسانه اول، تکنولوژی را محدود به محصول و دانش آن محصول میدانیم و ابعاد و وجه های دیگر آن را نادیده میگیریم.

دومین افسانه نوآوری

افسانه نوآوری

دومین باور غلط می گوید: نوآوری باید از درون ذهن آغاز شود!

در حالیکه اینطور نیست؛ من در وهله اول باید بتوانم نیاز بیرونی بازار را شناسایی و به خوبی درک کنم و بعد ایده ذهنی خود را متناسب با آن خلق کنم نه اینکه ایده خود را به زور به بازار تحمیل کنم!

در حقیقت میتوانیم بگوییم حداقل شروع آن ذهن نیست؛ به طوری که در بیشتر اوقات، ذهن در تعامل جدی با نیاز های محیط است که به نوآوری یا همان خلق ختم می شود.

همانطور که گفتیم نوآوری خلق است، خلق یک ارزش ملموس متمایز

به بیانی دیگر اگر من محصولی را خلق کنم و آن را به بازار عرضه بکنم اما ارزش متمایزی را که ملموس باشد را نتوانم به مشتری بفهمانم، ایده من قطعا شکست خواهد خورد.

حال اگر این ملموس بودن حس نشود اما شما در تبلیغات سعی در تظاهر به خاص بودن و ارزش متمایز داشتن کنید، مخاطب شما را پس میزند!

مقایسه دو تبلیغ که در راستای هم در ایران اجرا شدند را از منظر این افسانه بررسی می کنیم:

بایا کن! سریع ترین شکست گرون تاریخ ایران

در آذر 1399 تمام شبکه های تلوزیونی یک چیز را تبلیغ می کردند، بایا کن!

بایا ایده ای که تصور می کردند با سرمایه گذاری مولتی میلیاردی و با داد زدن پشت میکروفن با استفاده از کاراکتر های معروف، قطعا موفق می شود اما هنوز هم اگر از کسی بپرسید بایا چه بود و چه هدفی داشت چیزی به خاطر نمیاورد. زیرا ارزشی خلق کرده بود که تمایز آن به طور ملموس بیان نشده بود!

بایا

در این مثال، افسانه دیگری هم جای میگیرد تحت این عنوان که: اگر تبلیغات طوفنده و پر طمطراقی ایجاد کنم محصول من حتما موفق خواهد شد.

در حقیقت وقتی شما قصد وارد کردن ایده جدیدی در بازار دارید، تبلیغات پر هزینه اشتباه ترین کار ممکن است! حتی اگر از نظر همه آن ایده منحصر به فرد و عالی باشد.

ست گادین (نویسنده، کارآفرین و سخنران برتر آمریکایی) می گوید:

قبل از اینکه به سمت تبلیغات رسانه ای بروید، باید به سراغ خلق ارزش برای محصول خود بروید.

پس در دنیای نوآوری باید به سمت خلق ارزش ملموس متمایز که منجر به تبلیغات می شود رفت.

 منظور از تبلیغ چه نوع تبلیغی است؟

تبلیغات دهان به دهان

در اینجا خوب است اشاره ای به تعریف آقای جف بزوس از برند می کنیم:

برند شما آن چیزی است که مخاطب شما در غیاب شما پشت سر شما درباره شما میگوید.

اما

موازات بایا یک محصول دیگر هم تبلیغ می شد.

هلو شو بدم؟ لیموشو بدم؟

تبلیغی که با هوشمندی ارزش خلق شده خود را با بیان تنوع بسته بندی (شیشه ای، قوطی، پت)، تنوع محصول (شیر، دوغ، ماشعیر) و همچنین تنوع طعم (کلاسیک، استوایی، هلو، لیمو) تمایز محصول خود را ملموس کرد.

لوگو مجموعه عالیس | کمپین هلوشو بدم

سومین افسانه نوآوری

این افسانه خیلی به واقیت تبدیل شده است.

جملاتی مثل یک دفعه خلق کردن یا کشف کردن یا حتی ایده پردازی!

داستان ارشمیدوس و تاج پادشاه

در این داستان پادشاه به زرگری سفارش یک تاج تمام طلای خالص میدهد. اما پادشاه برای اینکه مطمئن شود که زرگر بخش هایی از تاج را با فلز های دیگر مثل نقره و مس ترکیب نمیکند تا بخشی از طلا را بردارد از ارشمیدوس میخواهد تا راه حلی پیدا کند تا بتواند از واقعیت با خبر شود.

ارشمیدوس به پادشاه پیشنهاد ذوب کردن تاج را میدهد تا بتواند با این کار حجم آن را بدست آورد اما پادشاه به این کار تمایلی نشان نمیدهد.

در همان روز ارشمیدوس در خزینه حمام متوجه موضوعی میشود، او مشاهده کرد که با آمدن او در خزینه آب خزینه بالاتر آمده پس نتیجه گرفت که بدن او مقداری از آب را در خزینه حمام جابه جا نموده است.

پس فورا به سمت خانه رفت و فریاد میزد:

اورکا، اورکا، یافتم، یافتم

داستانی که روایت میشود این چنین است اما در حقیقت ارشمیدوس در مباحث ریاضیات تبحر داشته است و سالیان متمادی روی این موضوعات کارکرده است، و در حقیقت این اتفاق یک حلول یکباره نبوده است بلکه نتیجه سال ها تلاش در این حوزه بوده است که این اورکا قطره اخر آن بوده که به کشف و سر ریز شدن آن ختم شده است.

 یا برای مثال داستان نیوتن و جاذبه زمین، فیثاغورث و نظریه کروی بودن زمین، گوردون گلد مخترع لیزر و …

پس همانطور که گفته شد به دلیل به تصویر کشیدن آن لحظه طلایی کشف ایده در ذهن ها اینطور تلقی میشود که موفقیت در لحظه اتفاق افتاده است.

در صورتی که موفقیت در نوآوری آنی اتفاق میافتد.

در این مطلب که بخش اول از خلاصه فصل اول بود، تلاش کردیم تا چکیده ای از مطالبی که در پادکست ها عنوان شد را بیان کنیم. یادآوری میکنیم که این مطلب تنها گوشه ای از مطالب را بیان میکند و پیشنهاد میکنیم برا درک عمیق تر موارد گفته شده، حتما پادکست های این فصل را گوش کنید. همچنین در تکمیل این مطالب، تلاش داریم تا در مطلب دیگرمان با عنوان مستند های حوزه نوآوری قدمی در جهت کسب اطلاع بیشتر شما داشته باشیم.

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *